جمع بندی و نتیجه
در چند دهه اخیر، حدّت نگرش ضدّ دینی و ضدّ خدایی به دلایلزیر، کم شده است، زیرا:
اوّلاً: توانایی علم در پاسخگویی به همه پرسش های ضروری بشر، مورد تردید قرار گرفتهاست. دوم: جوامع دینی کوشیدهاند که با مجهز شدن به سلاح علم و هم سازی دین با علم، دست کم سازگاری این دو رانشان دهند. با این همه، هنوز در بسیاری از محافل علمی بعضیفیزیک دانان اصرار دارند که در تعبیر نظریههای فیزیکی به ویژه، نظریههای کیهانشناختی از تعابیری که به نقش خدا در خلقت جهان اشاره میکنند، بپرهیزند و جهان را خودزا و خودکفا تلقّی کنند.
از جمله، نورث (J. D. North؛ فیزیک دان) اصرار دارد که به جای واژه خلقت، تعبیرهای دیگری مانند اوّلین حادثه یا رخداد خودبه خود را بکار برد و فیزیک دان کیهان شناس دیگر، گرونبام (A. Grunbanm)، مسئله «خلقت» را شبه مسئله می داند و از این رو، سؤال «آیا جهان مبدأ زمانی داشت؟» را پرسشی صحیح میداند و سؤال «آیا جهان خلقتیداشت؟» را شبهِ سؤال تلقّی میکند. گرونبام میگوید: «من معتقدم که نقض بقای مادّه انرژی با اصطلاحی مانند آفزایش مادّه توصیف میشود نه با واژه خلقت».
از طرفی، فیزیک دان دیگری بر این باور است که در یک نشریه فیزیک نباید نام «خدا» را آورد، زیرا واژههایی نظیر خدا، خوش تعریف نیستند و در نتیجه، جایی در یک مجلّه فیزیک ندارند.
در برابر آنان، فیزیک دانان متدیّن در اثبات مبدأ الهی جهان، به نظم و زیباییِ مشهود در جهان توجه میکنند و آن را حاکی از وجود خداوند دانا و توانا می دانند و نیز بر محدودیت های علم در پاسخگویی به پرسش های اساسیِ بشر تأکید میکنند. پس، به شیوههای گوناگون، به سطوح بالاتری از علم تجربی اشاره میکنند که توجیهی عقلانی از توفیق علم به دست میدهد.
نکته جالب در این مناقشات این است که بسیاری از منکران مبدأ الهیجهان، بر الگوها و نظریههایی تأکید کردهاند که بسیار بحثانگیز و مناقشه پذیرند. برای روشن شدن مطلب، به ذکر دو نمونه زیرمیپردازیم:
1. در حالی که علم از لحاظ عملی توفیق زیادی داشته است آنچه فنآوری خیره کننده کنونی گواه روشن آن است در حلّ برخی از مسائل بنیادی نظری، موفّق نبوده است. مثلاً، در قرن حاضر، دو نظریه بزرگ موفّق در فیزیک داشتهایم: نظریه نسبیّت و نظریه کوانتوم. امّا، امروزه، هیچ نظریهای نداریم که بتواند آن دو نظریه را با موفقیت تلفیق کند!
از سوی دیگر، بسیاری از نظریهها یا الگوهایی که در عصر ما ارائهشدهاند و بر اساس آن ها اظهار نظرهای کیهان شناختی شده است، مبتنی بر وجود این تلفیق است. نمونه بارز این نظریهها، کیهانشناسی کوانتومیاست که علیرغم وجود ابهامات یا مشکلات اساسی در آن، مبنای بعضی اظهار نظرهای مهمّ شده است. کریش آیشام، حقّ مطلب را خوب ادا کرده است: «وقتی میکوشیم که نظریه کوانتوم را برای کلّ جهان به کاربریم، با مسائل نظری عمدهای روبرو میشویم. این مطلب آن قدرمشکل است که بسیاری از فیزیک دانان نظریهپردازِ برجسته فکر میکنند که کلّ موضوع کیهان شناسی کوانتومی، اندیشهای کاملاً نادرست است.
از این ملاحظات، نتیجه میشود که نظریههای مبتنی بر منشأ کوانتومی جهان، برپایه حدس و گمان است و وضعیت علمی آن ها، حتیمثل شاخههای نامتعارف ترِ فیزیکِ ذرّات بنیادیِ معاصر نیست».